معنی ایالت و شهرى در اسپانیا
حل جدول
آلمریا
ایالت اسپانیا
سالامانکا
ناوار
کاتالان
شهرى در اسپانیا
باستیا
بتیس
آویلا
والنسیا
ایالت و شهرى در ترکیه
دیاربکر
سیواس
ایالت و شهرى در دانمارک
آرهوس
ایالت و شهری در اسپانیا
والنسیا
المریا
لغت نامه دهخدا
ایالت. [ل َ] (ع مص) ایاله. سیاست نگاه داشتن. (غیاث) (آنندراج). سیاست راندن به. والی شدن بر قومی. (منتهی الارب). حکومت کردن برمکانی: که هر یک ازایشان در ایالت و سیاست و عدل و رأفت علی حده امتی بوده اند. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 13). برادر او سلیمان به سیرجان مقیم بوده و ایالت آن طرف بدو مفوض. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). در ایالت آن حدود بی منازعی و مدافعی متمکن بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). دشمن دولت و ایالت و حسن کفایت اومشرف. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). رجوع به ایاله شود.
- ایالت کردن، حکومت کردن. (ناظم الاطباء).
- حسن ایالت، حسن حکومت. (ناظم الاطباء).
فرهنگ فارسی هوشیار
جائی که دارای چندین حاکم نشین و ایالت باشد
معادل ابجد
1282